روزگارم غزل غزل از تو نوشتن بودش
حرفام رو بدون اینکه برات بگم
همشو نو ، نقش خاطره زدم
سرگردون سایه من بودم
عاشق تنهایی تو بودی
رسم من حکایت بی کسی بود
رسم تو هدیه واژه سکوت بود
تو حرفها سر گردون واژه ها بودم
اما راه تو راه تنهایی بودش
که نقش راهت کشیده بودی
~~~~ > واژه سکوت * تنهایی = عشق
واژ ه هام سر گردون بی وفایی بودش
ولی حالا مثل تو واژه سکوت رو تو تنهایی تجربه می کنم
آنچه برام می مونه یک یادگار ِ که با عشق آشناست .
شدم غزل نو یس تنهایی آدما
در وجودت تنها بودن صدا می کنه تو رو
ولی دلم از غبار بی کسی راز سکوت رو ، رسوا می کنه
رمز من دفتر دفتر از تنهایی نوشتن ِ
رمز تو راهی به سوی سکوت ِ
شاید سهم سکوت تنهایی باشه
ولی سهم من - تو غم ِ واسه تنها شدن
دلم با واژ ه ها تصویر می کشه تنهایی رو
تا راهی به سوی سکوت بشه
سکوت اونو هدیه می کنه به آبی عشق
آره آبی عشق، تو سکوت می شه یادگار
پشت چشای غمگین می شه آیینه پاکی
واسه دل عاشقای غریب ِ تنها
حالا دیگه نگو که می دونم رمز تنهایی رو
رمز تو - من رفتن تو سیاهی سایه هاست ........
در حالی که عبور از ثانیه ها را تمدید می کنیم
برهنگامه تنهایی خود نقش ِ خاطره می زنیم
گذر از سایه ها راه من و تو را از هم جدا کرد
نمی دانم آن روز تو از کنار کدامین باد می گذشتی
که اینچنین تو را اسیر سیاهی کرد
سهم من اشک بود ، سهم تو بی وفایی
سهم من عبور از جاده های تنهایی
سهم تو لمس سیاهی
حالا غزل نویس تنهایی منم
با اشک سکوت رو برات می سازم یک واژه
می نویسم برات ---» اینو بِدون
سهم من- تو غربت تنهایی با چشای پاکی، پیوند راه سبز ِ --»
با صدایی که حاکی از صدای آشنایی است
غریبی از سکوت می گوید
از گم شدن عشق تو غبار دلتنگی
آره غزل نویس پشت چشای خیس
مرور واژ ه های غمه
یاد ِتو تو خاطرات گذشته پر میزنه
اما دل ما رنگ حقیقت ر و نداره
حالا پشت غبار غم دلا
عشق * تنها غریبی است که با * سکوت*می ماند
ولی ما سرگردان سایه ها رنگ عشق رو می رباییم
تو لحظه های تنهایی
وقتی واژه ها باهات همدم دل شکسته ات می شه
اونوفت هستش که پا به دنیای سکوت میذاری
اونی که اومد و رفتش من ، تو رو با سکوت آشنا کرد
در این دنیای پر رمز و راز سکوت شد
تنها همدم من ، تو تو دنیای دورنگی صداقت .
چشات اشک غم رو مخفی واژه ها کرد
واژ ه ها وقتی به قلم اومدن که
تعبیر سکوت تنها یک دل تنگ بودش
که واژه عشق رو برا ی یک پرواز ، تو لحظه های غریت می سرود
در پیچ وخم جاده ها ، تو غربت تنهایی
تنها همدم مرور خاطرات غمه
در فصل سرد جدایی حقیقت
غزل غزل نوشتن از واژ ه های بی کسیه
تنها یادگار تو - من زخم غمه
وقتی دلت تنگ می شه واسه رفتن
اشکات تو چشات واسه واژه ها حرفها داره
در تنهایی فصل سرد ، اشک بی کسی
تو مژگان چشات پنهون می شه
اشک دلتنگی تو غبار چهره ات مخفی میشه
تا واسه آدما قصه تکراری موندن نشه
در مرور واژه های تنهایی غم
صدات یادگارِِِ لحظه های بی تو بودنِ
تو جاده های فریاد بی کسی
اشک زلال رفتنه
آره بی تو سرودن گریه تنهایی
غبار خاطرات غمه
صدای تو در تنهایی غم
یادگار لحظه های بی تو بودنِ
ری را ـ تنها
حالا از گذر ثانیه ها عبور می کنم تا بنویسم حرفی دیگر
ولی از این همه تنها ، فقط واژه ها هستند که سروده می شوند
************************
تنهایی بود قسمت هر عاشق وفادار
برای تو چه بنویسم که باشد یادگار
حرف من ، تو سرودن تنهایی بودش
تنها یادگار من ، تو بی وفایی بودش
حالا دیگه عهد و وفا مونده یادگار روزای گذشته
در تنها ترین دیار بی کسی
چشای خسته بودش تنها یادگار
ری را